رنگین کمان عسل در رابر/ زنبورهای چینی در کندوهای ایرانی

دشتهای مملو از گلهای رنگارنگ رابر این روزها شاهد فصل دوم برداشت عسل است با این وجود بیماری لوک آمریکایی، واردات بی رویه عسل چینی و عدم برنامه ریزی در بازاریابی به مشکلات عمده تولید کنندگان عسل تبدیل شده است.

شهرستان رابر در استان کرمان به بهشت گمشده ای می ماند که زیبایی های طبیعت را در خود جای داده است وجود جنگلهای انبوه، رودخانه های جاری در اعماق دره ها، چشمه ساران و زیبایی های بی نظیر و زیبای طبیعی در مناطق کوهستانی این شهرستان، رابر را به یکی از بکرترین و زیباترین مناطق استان کرمان تبدیل کرده است.

دشتهای مملو از گل و گیاه این شهرستان جشنواره ای از رنگ را در ایام مختلف سال تشکیل می دهد که مردم سخت کوش این دیار این تلولو زیبای طبیعت را در قالب زنبورداری بر سر سفره های ایرانیان آورده اند و در نهایت محصول این هنرنمایی به یکی از خوش طعم ترین عسلهای ایران زمین تبدیل شده است.

جشنواره ای از رنگ و طعم

عسل رابر در کنار خواص درمانی و طعم منحصر به فردش دارای تنوع رنگی و طعم متفاوت است بطوریکه عسل هر یک از دهستانهای رابر طعم و رنگ خاص خود را به دلیل وجود گیاهان مختلف دارد و این امر در طول سال نیز رخ می دهد به این گونه که در هر یک از ایام سال عسل تولیدی دارای رنگ و خاصیت درمانی خاص است.

شرایط اقلیمی خاص و بکر بودن منطقه در کنار شیوه های سنتی و دست نخورده تولید عسل در رابر موجب شده است این شهرستان به پایتخت تولید عسل استان کرمان و یکی از مشهورترین تولید کنندگان عسل ایران تبدیل شود.

پرورش زنبور عسل و تولید این محصول در کنار تولید گردو و دامداری از مهمترین پایه های اقتصادی مردم این منطقه محسوب می شود که متاسفانه کمتر از سوی مسئولان با برنامه ریزی و ساماندهی همراه بوده اند و در برخی مواقع نیز بی سلیقگی هایی در پرداختن به این پتاسیلها حتی موجب ضربه زدن به این پتاسیلهای بومی شده است.

از این جمله می توان به عدم برپایی جشنواره گردو در کرمان و همچنین عدم معرفی صحیح عسل این مناطق نام برد از سوی دیگر صنایع بالادستی هیچ یک از این تولیدات در استان وجود ندارد و سیستم بازاریابی و بسته بندی نیز آرزویی است برای تولید کنندگان عسل و گردوی رابر و سایر مناطق استان کرمان.

عدم معرفی برند برای این محصولات موجب شده است این فراورده های بسیار مهم اکثرا به صورت فله ای و در نهایت به دست دلالان خریداری و در نهایت به بازار مصرف داخلی و یا خارجی ارسال شود.

این امر را اگر در کنار واردات بی رویه عسل چینی بگذاریم فرمولی را خواهیم یافت که دو طرف معادله اش هیچ توازنی با هم ندارد.

عسل چینی در ویترین مغازه ها

در حالی سعی در معرفی تولیدات داخلی از جمله عسل خوش طعم و منحصر به فرد رابر داریم و این معجون را به عنوان نجات بخش اقتصاد رابر می دانیم که عسلهای چینی به صورت عمده و با کیفیت بسیار نازل از خارج با استفاده از کشتیهای تجاری در بنادر پهلو می گیرند و زنبور دار رابری که در کوهستانها و دشتهای این شهرستان سالها منتظر دست رنجش و عرضه به بازار مصرف است در نهایت تعجب عسلهای چینی را در ویترین مغازه ها می بیند که با وجود کیفیت بسیار اندک با بسته بندیهای زیبا و قیمتی متناسب با عسل داخلی عرضه می شود، این درحالی است که کارشناسان بهداشتی به دلیل آلودگی بسیار شدید عسلهای چینی نسبت به شیوع بیماریهای کبدی ناشی از مصرف این عسلهای چینی هشدار می دهند.

هم اکنون از مجموع ۶۰۰ تن تولید عسل سالیانه استان کرمان بیش از ۲۰۰ تن مختص شهرستان رابر است و گفته می شود که ۲۳ هزار و ۳۳۸ کلنی زنبور در این شهرستان وجود دارد هر چند که شرایط جوی از جمله خشکسالی و سرمای شدید هوا تا حدودی مشکلاتی را در  تولید این محصول ایجاد کرده است اما همچنان رابر در صدر تولید عسل کرمان قرار دارد و بارندگی به موقع و رشد و نمو گیاهان بومی موجب افزایش تولید این محصول در سال جاری شده است.

با وجود تمام مشکلات موجود در زمینه پرورش عسل در کرمان صادرات عسل رابر به خارج از کشور توانسته نقش قابل توجهی در درآمد زایی برای مردم منطقه و ارزآوری داشته باشد با این وجود به نظر می رسد حمایتهای اقتصادی از زنبور داران رابری می تواند زمینه را برای افزایش تولید ملی و تحول در اشتغال منطقه ایجاد کند.

صادرات عسل رابر/ لزوم حمایت مسئولان

محمد شمس الدینی یکی از تولید کنندگان عسل در رابر اظهارداشت: در شهرستان رابر همه شرایط مهیا شده است که محصول عسل به صورت طبیعی و بکر به دست مشتری برسد بطوریکه این شهرستان یکی از زیباترین عرصه های طبیعی را به لحاظ تنوع رویش گیاهان مختلف در دشتها را دارد و شرایط آب و هوایی بهترین اقلیم را برای پرورش زنبور عسل فراهم کرده است و به همین دلیل بیشترین کولنیهای زنبور عسل در استان کرمان در رابر وجود دارد و از این منظر جایگاه مناسبی داریم.

این کارشناس پرورش زنبور عسل افزود: با توجه به نظر کارشناسان عسل رابر بیشتر از اینکه جنبه غذایی داشته باشد جنبه دارویی دارد و بسیاری از مصرف کنندگان نیز به همین دلیل از عسل رابر استفاده می کنند ضمن اینکه بخشی از بازارهای صادراتی عسل نیز توسط تولید کنندگان این شهرستان تامین می شود.

وی افزود: با وجود تمام این داشته ها متاسفانه آمارها نشان می دهد که مسئولان در این خصوص عقب تر از کشاورزان هستند.

وی ادامه داد: این در جهان چهارمین کشور دارای بیشترین کلنیهای زنبور است اما در تولید عسل مقام هشتم را داریم و این نشان از عدم بهره وری مناسب از داشته هایمان است.

شمس الدینی گفت: اینکه کشاورز از تمام توانش برای تولید عسل استفاده می کند اجرایی شده است اما اینکه تسهیلاتی برای توسعه این صنعت در کشور مهیا شود تنها در حد حرف است.

وی گفت: عسل باید تشکیلاتی جداگانه داشته باشد در حالیکه کمترین توجه به این بخش می شود.

ساختار فرسوده مهمترین مشکل تولید عسل

وی مهمترین چالش موجود در بخش تولید عسل در کشور و به تبع آن در استان کرمان را فرسوده شدن زیر ساختها می داند و می گوید باید از علم روز و تجهیزات روز دنیا برای تولید عسل استفاده کنیم و اگر اینچنین نیز نمی کنیم حداقل کندوهای فرسوده را جایگزین کنیم که این کار به دلیل هزینه بر بودن از عهده زنبوردار خارج است و باید مورد حمایت ویژه قرار گیرد.

شمس الدینی گفت: ما می گوییم عسل داریم و این محصول با کیفیت بسیار عالی تولید می شود اما نمی گوییم تا کنون برای توسعه این صنعت چه کرده ایم.

وی گفت: زنبور داری شغل آبا و اجدادی مردم رابر است و وجود این صنعت در منطقه عادی است اما باید دید برای گسترش صنعت چه کاری شده است.

وی ادامه داد: وقتی زنبوردار مجبور است محصول را فله ای تحویل بازار دهد حتی کسی متوجه نمی شود که این عسل تولید رابر است.

این کارشناس زنبورداری افزود: در حال حاضر محصول به صورت فله ای و در ظروف بزرگ پلاستیکی در عطاریهای کرمان عرضه می شود و در بهترین شرایط در ظروف کوچکتر به دست مصرف کننده می رسد اما هیچ برندی در خصوص معرفی عسل رابر وجود ندارد مثل گردوی رابر که درنهایت با اسم تویسرکان به خارج از کشور عرضه می شود.

سود زنبورداری نصیب دلالان می شود

علی شهابی زنبوردار رابری نیز در خصوص مشکلات زنبور داران این شهرستان به مهر گفت: هیچ حمایتی از تولید کننده عسل عملا صورت نمی گیرد و در نهایت پس از یک سال تلاش مداوم و برداشت عسل در دو فصل پائیز و بهار خریدار ما دلالهایی هستند که به قیمت پائین محصول را از تولید کننده می خرند و در نهایت در شهرهای دیگر با قیمتها چند برابر سود سالانه ما به مصرف کننده می فروشند.

وی افزود: برای تداوم زنبورداری در رابر باید جذابیتهای لازم را نیز ایجاد کرد و حداقل زیر ساختهای تولید عسل و عرضه مناسب را به بازار به وجود آورد.

شهابی ادامه داد: مغازه ها مملو است از عسلهای چینی و غیراستاندارد که با بسته بندیهای بسیار شیک در فروشگاههای مختلف عرضه می شود اما چرا عسل رابر هیچ برند و مشخصه ای ندارد و بدون بسته بندی و به صورت کیلویی با قیمتی کم عرضه می شود؟

وی ادامه داد: حمایت از تولید ملی در رابر در قالب حمایت از تولید کننده عسل و گردو تبلور پیدا می کند و باید عملا در این راه قدم برداریم در صورتیکه این امر در رابر مسئله ای فراموش شده است.

تولید سالانه ۲۰۰ تن انگبین

ایام ذوالعلی، مدیرجهاد کشاورزی رابر در خصوص تولید این محصول به خبرنگار مهر می گوید: تولید سالانه محصول در رابر ۲۰۰ تن محصول است و صادرات نیز به استانهای دیگر و حتی خارج از استان صورت می گیرد.

وی ادامه داد: رابر قطب تولید این محصول در استان کرمان محسوب می شود و به دلیل کیفیت و طعم در سطح کیفی بسیارمطلوب درجه بندی شده است.

وی به وجود گیاهان متنوع در رابر اشاره کرد و گفت: تمام تمرکز ما بر حمایت از کشاورزان و دامدارن و زنبور داران قرار گرفته است و سعی می کنیم با آموزش و زنبورداران و بررسی های بهداشتی در راستای ارتقای کمی و کیفی محصول در شهرستان گام برداریم.
وی ادامه داد: کرمان در تولید عسل در کشور رتبه پانزدهم را دارد و در این میان رابر در استان کرمان رتبه نخست را به خود اختصاص داده است اما از نظر کیفیت عسل رابر و طعم و رنگ متنوع دارای بازار مصرف  بسیار مناسب است و به همین دلیل توسعه این صنعت و سرمایه گذاری در این بخش بسیار مقرون به صرفه است.
………………………
گزارش: اسما محمودی/خبرگزاری مهر

یک دیدگاه

  1. محمدعلی امیرتیموری

    

    بَهارلو ، ایلی ترک ، متفرّق در آذربایجان ، خراسان ، کرمان و فارس . به گفته سرجان ملکم ، این ایل در اصل شاخه ای از طایفه شاملو * بود «که تیمور آنان را از بلاد شام به ایران آورد» (ج ۱، ص ۲۳۷). هوتم ـ شیندلر نیز بر همین عقیده بود و می گفت که «بهارلوها در فارس به طورکلی به ایل «عرب » معروف اند؛ شاید به علت اینکه از سوریه ] = شام [ آمده اند» (ص ۴۸). اما هیچیک از این دو محقق ، اسنادی برای تأیید ادعای خود به دست نداده اند. شاید بتوان چنین استدلال کرد که ایل بهارلوی فارس را غالباً، به سبب پیوستگی آنان با ایل عرب در اتحادیه ایلات خمسه ، عرب می خوانند. از سوی دیگر، میان ایل بهارلو و ایل قراگُزلو * ، که شاخه ای از ایل شاملو شناخته می شود، پیوند نزدیکی وجود داشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قراگزلو»). در ۲۵ کیلومتری شمال غرب میاندوآب ، روستایی به نام قراگزلو وجود دارد (رزم آرا، ج ۴، ص ۳۶۵)، که به محل سکونت بهارلوها واقع در شمال غرب مراغه بسیار نزدیک است . در غرب همدان نیز روستاهایی به نام بهارلو و قراگزلو یافت می شود (همان ، ج ۵، ص ۶۰، ۳۲۱). تیره ای از بهارلوهای فارس هم به قراگزلو مشهورند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیرآقاخان بهارلو، شیراز، ۱۳۳۶ ش ).

    مینورسکی ، بهارلو را نام دیگری برای ایل بارانی (یا بارانْلو) یعنی ایل سلسله حکام قراقوینلو می داند که شاخه ای از ایلِ ایوا (یا یوا؛ کاشغری ، ج ۳، ص ۲۳)، یکی از شعبه های اساسی اُغُز (اُغوز/ غُز * )، بوده است (مینورسکی ، ۱۹۵۵، ص ۳۹۱؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). بااینهمه ، سومر نشان داده است که برای اثبات دلالت نامهای بهارلو و بارانی بر یک ایل ، گواهی وجود ندارد (ص ۲۳ـ۲۴). در زمان حکومت سلسله قراقوینلو، ایل بهارلو در مجاورت همدان می زیست ، و این امر باعث شد که مینورسکی این نام را برگرفته از نام دِژ بهار، در چهارده کیلومتری شمال غربی آن شهر، بداند (۱۹۵۵، ص ۳۹۲؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). اما این واقعیت ، که در سده دوازدهم قبیله ای به نام بهارلو در آناطولی مرکزی (نیبور، ج ۲، ص ۴۱۵) وجود داشته ، حاکی از آن است که چون نیاکان بهارلوهای ایران به نواحی همدان کوچیدند، بخشی از این قبیله در آناطولی باقی ماندند و همچنین نام بهارلو پیش از این کوچ رایج بوده است . بنابر اطلاعات موجود، ظاهراً ایل بهارلو هنگامی به اتحادیه عشایر قراقوینلو پیوسته که این اتحادیه ، به احتمال زیاد در پی تسخیر همدان به دست قرایوسف در ۸۱۱، تشکیل یافته بود. به هر حال رهبران ایل بهارلو در عهد سلطنت جهانشاه (۸۴۱ ـ۸۷۲) به مقامی رسیدند. در آن دوره ، علی شکَربیگ از عشیره بَلال یا بولالّو ، ایل بیگیِ (رئیس ایل ) بهارلو بود. به قول عبدالباقی نهاوندی ، شکربیگ یکی از تواناترین سرداران قراقوینلو بود و بیشتر نواحی غربی و جنوب غربی ایران در ۸۶۱ به دست او فتح شد (ج ۱، ص ۴۶ـ ۴۹). علی شکربیگ با خاندان قراقوینلو که حکومت را در دست داشتند، پیوندهای زناشویی برقرار کرد، اما چگونگی این پیوندها هنوز روشن نیست . به گفته بابر * ، جهانشاه ، پاشابیگم دختر علی شکربیگ را به همسری برگزید (ص ۴۹)، اما به قول فضل الله روزبهان ، پسر جهانشاه ، محمدمیرزا، بود که با آن زن ازدواج کرد (مینورسکی ، ۱۹۵۷، ص ۴۲).

    پسر علی شکربیگ ، پیرعلی بیگ (که گاه شیرعلی بیگ نیز خوانده شده است )، پس از پدر ایل بیگی بهارلو شد. وی یکی از صاحب منصبان جهانشاه بود و هنگامی که جهانشاه در ۸۷۲ از اوزون حسن آق قوینلو شکست خورد، به اتفاق ابراهیم بیگ ، نوه جهانشاه ، و چهار یا پنجهزار خانوار بهارلو به تیموریان خراسان پناه برد. در آنجا رهبران تبعیدی وارد خدمت ابوسعید * گورکان (متوفی ۸۷۳) شدند. ابوسعید بازپسین فرمانروای تیموری بود که کوشید تا دوباره حکومت تیموری را، از کاشغر گرفته تا ماوراء قفقاز، به چنگ آورد (بابر، همانجا). پس از اینکه ابوسعید نیز از اوزون حسن در ۸۷۳ شکست خورد، پیرعلی بیگ و ابراهیم بیگ به سلطان حسین بایقرا (حک : ۸۷۵ـ۹۱۲) که فرمانروای تیموری خراسان بود، پیوستند. اوزون حسن بارها به حسین بایقرا نامه نوشت و بازگرداندن رهبران تبعیدی را خواستار شد (یکی از این پیامها در استانبول محفوظ است ؛ کتابخانه نورعثمانیه ۴۰۳۱، ش ۵۱، مجموعه منشآت ، گ ۳ پ ـ ۷ پ )، اما چون پاسخی به اوزون حسن نرسید، او سه سپاه به خراسان گسیل کرد (میرخواند، ج ۷، ص ۱۶ـ۱۷؛ وودز ، ص ۱۲۵). بعدها پیرعلی بیگ از حسین بایقرا بُرید و به خدمت سلطان محمود، سومین پسر ابوسعید، درآمد که خود را در حصار شادمان (در تاجیکستان کنونی ) بر اریکه قدرت استوار کرده بود. در آنجا پاشابیگم ـ که بیوه شده و به دنبال برادرش پیرعلی بیگ به تبعید رفته بود ـ با سلطان محمود ازدواج کرد ( بابر ، همانجا؛ مینورسکی ، ۱۹۵۷، ص ۴۲).

    پس از مرگ اوزون حسن در ۸۸۲، پیرعلی بیگ کوشید تا دوباره قدرت پیشین خود را در ایران به چنگ آورد؛ پس به اتفاق برادرش بَیرام بیگ و یکی از برادران سلطان محمود به نام ابوبکر، در رأس نیرویی مرکب از سپاهیان بهارلو و چَغَتای از راه سیستان و بم به ایالت کرمان حمله کرد. این سپاهِ عشایری ، کرمان و سیرجان را که چندان دفاعی از آنها نشد تصرف کرد و سپس به سوی فارس رفت . اما نیروی اعزامی پادشاه جدید آق قوینلو، سلطان یعقوب * (حک : ۸۸۳ ـ ۸۹۶)، آن سپاه را شکست داد. پیرعلی بیگ و بیرام بیگ و ابوبکر، خانواده های خود را در سیرجان رها کردند و به گرگان گریختند. در آنجا نیرویی که حسین بایقرا فرستاده بود به آنان تاخت ؛ ابوبکر کشته شد و سران بهارلو گرفتار آمدند. آنها پیرعلی بیگ را کور کردند و بیرام بیگ را کشتند (مینورسکی ، ۱۹۵۷، ص ۴۲ـ۴۳).

    پس از پیرعلی بیگ ، پسرش جان علی بیگ ، ایل بیگی بهارلو شد (بابر به اشتباه او را یارعلی خوانده است ). وی در بَدَخشان مستقر شد و در اواخر دهه ۹۰۰ به خدمت بابر درآمد ( بابر ، ص ۹۱). جان علی بیگ هنگامی که در ۹۰۵ به نمایندگی از طرف بابر در ناحیه اَندیجان می جنگید سنگی چنان محکم به سرش خورد که ] برای معالجه [ ناگزیر از شکافتن کاسه سر شدند (همان ، ص ۱۰۹). با وجود این صدمه ها همچنان در خدمت بابر بود و به دنبال او تا کابل و سپس به هندوستان رفت (همان ، ص ۵۴۶).

    پسر جان علی بیگ ، سیف علی بیگ ، نیز در دربار بابر خدمت کرد؛ پس از مرگ بابر، به خدمت همایون (حک : ۹۳۷ـ ۹۶۳) درآمد و خود به هنگام مرگ ، حاکم غزنی بود. پسر

    سیف علی بیگ ، بیرام خان (متوفی ۹۶۸)، یکی از دولتمردان مشهور هندوستان در عهد مغول شد. وی خانبابای (محافظ و نگهبانِ) اکبر و نخستین خانِ خانان (وزیر اعظم ) او بود. بیرام همچنین دانشمند و شاعری برجسته و از حامیان هنر بود (رجوع کنید به بیرام خان * ).

    سلطانقلی قطب الملک ـ ماجراجوی ترک که در ۹۰۱ سلسله قطب شاهی را در گُلْکُنده در دکن بنیاد نهاد ـ نیز بهارلو بود (فرشته ، ص ۱۶۷). این سلسله در طی تقریباً دو قرن فرمانروایی خود (۹۰۱ـ ۱۰۹۸)، فرهنگ هندی ـ اسلامی بارزی پدید آورد (رجوع کنید به قطب شاهیه * ).

    در خلال دوره پس از سقوط قراقوینلوها، بهارلوهایی که در غرب ایران مانده بودند، بتدریج با چندین طایفه دیگر قراقوینلو در آذربایجان ساکن شدند. ظاهراً آنها با آق قوینلوها همکاری می کرده اند، زیرا در ۹۰۷ که شاه اسماعیل اول صفوی (حک : ۹۰۵ـ۹۳۰) در نخجوان به الوند بن یوسف ، از حکام آق قوینلو، حمله کرد کسی به نام حسن بیگ شکر اوغلو از هم پیمانان الوندبن یوسف بوده است (روملو،ج ۱۲، ص ۸۰ـ۸۱؛ خواندمیر، ج ۴، ص ۴۶۳).

    در دوره صفوی ، بهارلوها نقش عمده ای بر عهده نداشتند. به عقیده ملکم ، ایل بهارلو یکی از هفت ایلی بوده است که تکیه گاه اصلی نخستین شاهان صفوی را تشکیل می دادند (ج ۱، ص ۳۲۶)، اما هیچ منبع موثقی این ادعا را تأیید نمی کند. حسن روملو (ج ۱۲، ص ۲۱۱، ۶۰۲) تنها به دو تن بهارلوی سرشناس در آن دوره اشاره می کند، یکی محمد بهارلو که در ۹۲۲ فرمانده دژ بلخ بوده و دیگری ولی بیگ بهارلو که پس از مرگ شاه طهماسب در ۹۸۴، به اتفاق بسیاری دیگر از سران قزلباش ، از اسماعیل میرزا برای رسیدن به تاج و تخت حمایت کرده است . از این گذشته در فهرست منجّم باشی ـ که شامل نامهای هشت ایل عمده قزلباش است ـ اسم بهارلوها نیامده است ( تذکره الملوک ، ص ۱۹۴).

    امروزه بازماندگانی از ایل بهارلو در ترکیه و روسیه و ایران پراکنده اند. روستایی به نام بهارلو در شهرستان دیار بکر واقع در شرق آناطولی وجود دارد ( > فرهنگ جغرافیایی فرهنگ جغرافیایی < ، ش ۴۲، ج ۱، ص ۲۳۸). گروه دیگری از بهارلوها را می توان در آذربایجان ایران سراغ کرد. دانشمند فرانسوی ، اوژن اوبن ، که در ۱۳۲۴/ ۱۹۰۶ در آذربایجان سفر می کرد، با بهارلوهایی برخورد کرد که در دشت دیزَج رود واقع در شمال شرقی مراغه سکونت داشتند (ص ۱۰۱). اینان می بایست همان گروهی باشند که شیل پیشتر عده آنها را به دو هزار خانوار تخمین زده بود (ص ۳۹۶). امروز این بهارلوها هویّت ایلی خود را از دست داده اند و نامشان در هیچیک از فهرستهای ایلات آذربایجان نیامده است . اما منطقه ای که در آن به سر می برند شامل روستاهایی است که نامهایشان بسیار پرمعنی است ، مانند بولالّو نام طایفه اصلی بهارلو در سده های نهم و دهم ، و آغاچ اَری نام طایفه دیگری از قراقوینلوها. در آن حوالی روستاهایی هست به نامهای آلپاوُت و بارانلو که نام دو طایفه دیگر از قراقوینلوهاست (رزم آرا، ج ۴، ص ۳۷، ۴۱، ۷۲، ۹۹). در نقطه ای جنوبی تر (در ناحیه سنندج ) نیز روستایی به نام بهارلو وجود دارد (همان ، ج ۵، ص ۶۰).

    در مشرق ایران برخی از بهارلوها در روستای بهارمَرز، دوازده کیلومتری جنوب دَرمیان ، نزدیک مرز افغانستان ، در جنوب خراسان زندگی می کنند. روستایی به نام بلال نیز در سه کیلومتری شمال غربی همان استان وجود دارد (همان ، ج ۹، ص ۶۰، ۶۵). به گفته حسن فَسایی (۱۳۱۲ـ۱۳۱۳، ج ۲، ص ۳۱۰) در خوارزم (خیوه ) نیز ایلی به نام بهارلو وجود دارد.

    در استان کرمان ، عشیره کوچکی به نام بَربِهارلو وجود دارد که محل سکونت آنها بین رابُر و بِزِنجان است و در اواخر دوره قاجاریه متشکل از تقریباً چهل خانوار بوده است (فیلد ، ص ۲۳۵).

    سرانجام ، باید از ایل بهارلو در فارس یاد کرد. بنابر روایات ایلی ، این بهارلوها از شمال غرب ایران به این خطّه آمده اند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیر آقاخان بهارلو، شیراز ۱۳۳۶ ش )، اما این واقعیت که یکی از تیره های آنان مَشهَدلو خوانده می شود دال بر آن است که آنان از جمله بهارلوهایی هستند که پس از برافتادن حکومت قراقوینلو به خراسان گریختند. به عقیده فیلد، آنان در سده های دوازدهم و سیزدهم در فارس مستقر شده اند (ص ۲۱۶)؛ اما اگر آنها از خراسان آمده باشند، این نظر نمی تواند درست باشد. شاید بتوان بَربِهارلوهای کرمان و بهارلوهای فارس را اخلاف بهارلوهایی به شمار آورد که پس از شکست علی بیگ و برادرش بیرام بیگ از قوای سلطان یعقوب آق قوینلو (در ۸۸۳)، در سیرجان رها شدند، زیرا بَرِبهارلوهای سیرجان و بهارلوهای فارس در ناحیه ای درست در جنوب غربی آن منطقه ، ساکن شده اند.

    بهارلوهای فارس تا دهه ۱۲۸۰ کاملاً چادرنشین بودند. ییلاق آنان نواحی رامْجِرد و مرودشت و کَمین در شمال شیراز، و قشلاق آنها در حوالی داراب و دشت ایزدخواست لارستان ] که بخش حاجی آباد در آن واقع است [ ، در جنوب شرقی استان فارس بود (فسایی ، همانجا). شیل شمار آنان را در ۱۲۶۶/ ۱۸۴۹، ۲۳۰ ، ۱ خانوار (ص ۳۹۹)، و ابت در ۱۲۶۷/ ۱۸۵۰ دو هزار خانوار تخمین زده است (ص ۱۵۳). آخرین رهبر مهم آنان ، ملااحمدخان بزرگی ، از تیره احمدلو بود که از ۱۲۶۸ تا ۱۲۷۵ منصب ایل بیگی داشت (فسایی ، ۱۳۱۲ـ۱۳۱۳، ج ۲، ص ۳۱۰ـ ۳۱۱). پس از مرگ او، کشمکشی خونین برای دستیابی به قدرت رخ داد؛ قتل عامهای مکرری صورت گرفت و تلفات انسانی به حدی زیاد بود که ایل دیگر نتوانست قدرت سابق را بازیابد و افراد ایل چنین تشخیص دادند که دیگر شمارشان چندان نیست که بتوانند در کوچهای طولانی فصلی ـ که بدان خو گرفته بودند ـ شرکت جویند. بهارلوهای بازمانده در قشلاقهای خود سکونت کردند و با تحصیل درآمدی از کشاورزی و شبانی و نیز راهزنی امرار معاش می کردند. پلی که آنان را در فاصله سالهای ۱۲۷۶ـ۱۲۸۶/ دهه ۱۸۶۰ دیده است ، می نویسد که ایشان «بسیار شریر و مشتی راهزن اند که با کشتن یکدیگر خود و کدخداهایشان را نابود کرده اند، و آنچه از آنان باقی مانده ، معدودی سوار است که از اینجا به آنجا می روند و در راه خود به هرکس برخورند او را غارت می کنند» (ص ۱۸۳). در نوشته های وان (ص ۹۷)، ویلسون (ص ۴۷)، دمورنیی (ص ۱۰۳)، سایکس (ج ۲، ص ۴۷۹) و دیگران ، ملاحظاتی مشابه مطالب مذکور می توان یافت . وصف راهزنیهای آنها در وقایع اتفاقیّه نیز آمده است .

    در ۱۲۷۸، ایل بهارلو جذب ایلات خمسه شد. این اتحادیه را والی فارس ، سلطان مُراد میرزا، برای مهار کردن نفوذ روزافزون اتحادیه ایلات قشقایی تشکیل داده بود (اوبرلینگ ، ص ۶۵). ایل بهارلوی فارس در ۱۳۱۱ ش بالغ بر هشتهزار خانوار و متشکل از بیست تیره بود: ابراهیم خانی ، احمدلو، اسماعیل خانی ، بوربور، بَکْلَه ، جام بزرگی ، جرگه ، جوقَه ، حاجی تَرلو، حاجی عّطارلو، حیدرلو، رسول خانی ، سَقّز، صفی خانی ، عیسی بیگلو، کریملو، کلاه پوستی ، مشهدلو، ناصر بیگلو، وَرَثه (کیهان ، ج ۲، ص ۸۶).

    از جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ـ ۱۹۴۵) به این سو، بهارلوها کاملاً یکجانشین شده اند و در تمام سال در دهستانهای فَسارود و خُسویه و قریه الخَیر در بخش داراب به سر می برند (رزم آرا، ج ۷، ص ۸۸، ۱۶۵، ۱۷۱). به گفته گرود ، پزشک انگلیسی که در اواخر جنگ به فارس سفر کرده ، بهارلوها «سازمان و خصایص ایلی را بسرعت از دست می دهند» (ص ۴۴)؛ «آنان که روزگاری بهترین سوارکاران و هول انگیزترین جنگجویان و راهزنان شرق فارس بودند، متأسفانه در نتیجه ابتلا به مالاریا و بیماریهای ناشی از کثافات فزاینده مساکن خود، رو به نیستی و انحطاط نهاده اند» (همانجا).

    جمعیت ایل در ۱۳۳۶ ش ، به چهار هزار تن کاهش یافته بود (مصاحبه شخصی با امیر آقاخان بهارلو).

    منابع : ابوبکر تهرانی ، کتاب دیار بکریّه ، چاپ لوگال و سومر، تهران ۱۳۵۶ ش ؛ غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، تهران ۱۳۲۸ـ۱۳۳۲ ش ؛ حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوائی ، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش ؛ محمد قاسم بن غلامعلی فرشته ، تاریخ فرشته ، کانپور ۱۸۸۴؛ حسن بن حسن فسایی ، تاریخ فارسنامه ناصری ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۲ـ۱۳۱۳/ ۱۹۸۹ـ۱۸۹۶؛ مسعود کیهان ، جغرافیای مفصّل ایران ، تهران ۱۳۱۰ـ ۱۳۱۱ ش ؛ محمدبن خاوندشاه میرخواند، روضه الصّفا ، لکهنو ۱۸۷۴؛ عبدالباقی نهاوندی ، مآثر رحیمی ، کلکته ۱۹۲۴؛ وقایع اتّفاقیّه : مجموعه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال ۱۲۹۱ تا ۱۳۲۲ قمری ، چاپ سعیدی سیرجانی ، تهران

    ۱۳۶۲، فهرست ، ذیل مادّه ؛

    K. E. Abbott, "Notes taken on a journey eastwards from Shira ¨z … in 1850", Journal of the Royal Geographical Society , 27, 1857; Eugهne Aubin, La Perse d'aujourd'hui , Paris 1908; Ba ¦bur, Emperor of India, The Ba ¦bur-na ¦ma , English trans. by Annette Susannah Beveridge, London 1969; G. Demorgny "Les rإformes administrative en Perse", pt. 1, Revue du monde musulman , 12 (March 1913); EI 2 , s.vv. "Baha ¦rlu ¦", (by V. Minorsky), "Bayra ¦m Khan", (by A. S. Bazmee Ansari), "K ¤ara ¦Gخzlد", (by F. Sدmer), "K ¤ut ¤b Sha ¦h ¦â" (by R. M. Eaton); Hasan Ibn H ¤asan Fasa ف ¦â, History of Persia under Qa ¦ja ¦r rule , tr. H. Busse, New York 1972, 208ff., 219, 221, 307, 336, 340ff., 360ff., 363ff., 387, 388n., 390, 391 n., 418; H. Field, Contributions to the anthropology of Iran , Chicago 1939; O. Garrod, "The nomadic tribes of Persia to-day", Journal of the Central Asian Society , 33, 1946; Gazetteer no. 42: U.S.S.R., 2nd ed., Washington D. C. 1970; Gazetteer no. 46: Turkey , Washington D. C. 1960; A. Houtum- Schindler, Eastern Persian Irak , London 1896; M. S. Ivanov, Plemena Farsa , Moscow 1961, 50-52; Mah ¤mu ¦d b. Hدseyin Ka ¦ىg ¦ar ¦â, Div a ¦nد Lأgat-it-Tدrk Tercemesi , tr. Besim Atalay, Ankara 1985-1986; J. Malcolm, The history of Persia , London 1829; V. Minorsky, "The clan of the Qara-Qoyunlu rulers", in Mإlanges Fuad Kخprدlد , Istanbul 1955; idem, Persia in A. D. 1478-1490 , London 1957; C. Niebuhr, Reisenbeschreibung nach Arabien und andern umliegenden Lجndern , Copenhagen 1774; P. Oberling, The Qashqa ¦ Ýi nomads of Fa ¦rs , The Hague, 1974; L. Pelly, "Brief account of the province of Fa ¦rs," Transactions of the Bombay Geographical Society , 17, 1963; M. L. Sheil, Glimpses of life and manners in Persia ,

    London 1856; F. Sدmer, Kara Koyunlular I , Ankara 1967; P. M. Sykes, A history of Persia , 3rd ed., London 1951; Tda ¢kerat al-molu ¦k: a manual of S ¤afavid administration (ca. 1137/ 1725), ed. & tr. by V. Minorsky, London 1943; M. H. Valili Baharlu, Azerbaycan, cog §rafi, tabii, etnograf i ve iktisadi mدlہhazہt , Baku 1921; H. B. Vaughan, "A journey through Persia, 1887-1888", Royal Geographical Society, supplementary papers , III/2, 1892; A. T. Wilson, South west Persia … 1907-1914 , London 1941; John E. Woods, The Aqqoyunlu: clan, confederation, empire , Minneapolis 1976.

    / اوبرلینگ ( ایرانیکا ) /

    حقوق این پایگاه اطلاع رسانی متعلق به بنیاد دایره المعارف اسلامی می باشد. استفاده از تمام یا قسمتی از آن، فقط با ذکر منبع مجاز است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Rabour.ir